English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4994 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to get into a rut U یکنواخت تکراری و خسته کننده شدن [کاری]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
as dull as a ditch-water U مثل فیلم های تکراری [خسته کننده و ملال آور]
drabbest U یکنواخت وخسته کننده
drabber U یکنواخت وخسته کننده
power line filter U یکنواخت کننده برق
drab U یکنواخت وخسته کننده
wearisome U خسته کننده
dull U خسته کننده
fatig U خسته کننده
bores U خسته کننده
lagging U خسته کننده
bore U خسته کننده
weariful U خسته کننده
blah U خسته کننده
insipid U خسته کننده
exhausting U خسته کننده
tedious U خسته کننده
prosish U خسته کننده
dead alive U خسته کننده
dulled U خسته کننده
fatiguing U خسته کننده
tiresome U خسته کننده
wearing U خسته کننده
uninteresting U خسته کننده
duller U خسته کننده
dullest U خسته کننده
dulling U خسته کننده
dulls U خسته کننده
monotonous U خسته کننده
gruelling U خسته کننده فرساینده
prolixly U بطور خسته کننده
longsome U مطول خسته کننده
longueur U قسمت خسته کننده
nerve wrack U خسته کننده اعصاب
grueling U خسته کننده فرساینده
nerve-racking U خسته کننده اعصاب
nerve racking U خسته کننده اعصاب
wearisomely U بطور خسته کننده
prolix U خسته کننده روده دراز
pooped out <idiom> U خسته کننده،از پای درآوردن
homely [British E] <adj.> U عادی و خسته کننده [واژه تحقیری]
this work is palling on me U اینکاردارد برای من خسته کننده یابیمزه میشود
wayworn U خسته و مانده در اثر سفر خسته و کوفته
overweary U زیاده خسته کردن خسته شدن
uniform U یکنواخت یکنواخت کردن
uniforms U یکنواخت یکنواخت کردن
recapitulative U تکراری
repetitious U تکراری
repetitive U تکراری
reiterative U تکراری
frequentative U تکراری
reduplicative U تکراری
interative U تکراری
recapitulatory U تکراری
redundant U تکراری
to regurgitate U شر و ور تکراری گفتن
frequentative U فعل تکراری
theme song U قطعه تکراری
re-run U برنامهی تکراری
repeating unit U واحد تکراری
re-runs U برنامهی تکراری
re-running U برنامهی تکراری
recursive equations U معادلات تکراری
re-ran U برنامهی تکراری
duplicated U تکراری تکثیرکردن
interative process U فرایند تکراری
duplicates U تکراری تکثیرکردن
interative algorithm U الگوریتم تکراری
duplicating U تکراری تکثیرکردن
motif U واحد تکراری
to trot out U شر و ور تکراری گفتن
iterative solution U راه حل تکراری
motifs U واحد تکراری
duplicate U تکراری تکثیرکردن
iterative methode U روش تکراری
iterative process U فرایند تکراری
repeating decimal number U عدد دهدهی تکراری
to trot out U وراجی تکراری کردن
to regurgitate U وراجی تکراری کردن
routine work U کار تکراری عادی
iterative U ازسر گیرنده تکراری
I keep repeating himself U همش حرفای تکراری
to trot out U حرف مفت تکراری زدن
instance U شی ای یا شی تکراری که ایجاد شده اند
repetitive stress injury U اسیب ناشی از فشار تکراری
to regurgitate U حرف مفت تکراری زدن
instances U شی ای یا شی تکراری که ایجاد شده اند
rehash U تکرار مکررات چیز تکراری
rehashes U تکرار مکررات چیز تکراری
rehashed U تکرار مکررات چیز تکراری
platitudinous U تکراری و پیش پا افتاده کردن
rebroadcast U برنامه تکراری پخش کردن
repeated U نقش تکراری و پی در پی [بندی] [قالی]
smoothly U یکنواخت
monotonous U یکنواخت
uniforms U یکنواخت
same U یکنواخت
steadies U یکنواخت
steady U یکنواخت
steadiest U یکنواخت
monotone U یکنواخت
uniform U یکنواخت
steadied U یکنواخت
monotonic U یکنواخت
steadying U یکنواخت
uniform sand U ماسه یکنواخت
level out U یکنواخت کردن
uniform field U میدان یکنواخت
harmonising U یکنواخت کردن
drones U سخن یکنواخت
continuous current U جریان یکنواخت
uniform distribution U توزیع یکنواخت
sing-songs U شعر یکنواخت
harmonised U یکنواخت کردن
droning U سخن یکنواخت
uniform flow U جریان یکنواخت
standardises U یکنواخت کردن
harmonize U یکنواخت کردن
level tone U اهنگ یکنواخت
standardization U یکنواخت سازی
standardization U یکنواخت کردن
invariable U یکنواخت نامتغیر
sing-songs U صدایمصنوعی و یکنواخت
sing-song U صدایمصنوعی و یکنواخت
flat rate U نرخ یکنواخت
solid-shade dyeing U رنگرزی یکنواخت
harmonises U یکنواخت کردن
monotonously U بطور یکنواخت
harmonizing U یکنواخت کردن
sing-song U شعر یکنواخت
standardised U یکنواخت کردن
harmonizes U یکنواخت کردن
harmonized U یکنواخت کردن
uniformly U بطور یکنواخت
standardizing U یکنواخت کردن
standardizes U یکنواخت کردن
standardize U یکنواخت کردن
droned U سخن یکنواخت
drone U سخن یکنواخت
standardising U یکنواخت کردن
recapitulating U صفات ارثی را در طی چند نسل تکراری کردن
recapitulates U صفات ارثی را در طی چند نسل تکراری کردن
recapitulate U صفات ارثی را در طی چند نسل تکراری کردن
recapitulated U صفات ارثی را در طی چند نسل تکراری کردن
equilibrium U یکنواخت شدن رنگینه ها
to level off U یکنواخت شدن [ناحیه ای]
steadily U بطور پیوسته و یکنواخت
uniformly distribution load U بار گسترده یکنواخت
uniformly distributed load U بار گسترده یکنواخت
continuous duty U کار مداوم یکنواخت
uniform aggregate U مصالح ریزدانه یکنواخت
standards U همگون یکنواخت یکجور
flattest U یکنواخت پایین دست
flat U یکنواخت پایین دست
level colour U رنگ یکدست یا یکنواخت
trim U یکنواخت کردن با قیچی
standard U همگون یکنواخت یکجور
diaper pattern U طرح گل و بلبل تکراری [بطوری که کل متن فرش را در بر بگیرد.]
uninterrupted duty U کار مداوم غیر یکنواخت
monotone U صدای یکنواخت تکرار هماهنگ
singsong U بطور یکنواخت یا یک وزن خواندن
man power leveling U یکنواخت کردن نیروی انسانی
sing-song U دادن آهنگ مصنوعی و یکنواخت به صدا
drones U وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
sing-songs U دادن آهنگ مصنوعی و یکنواخت به صدا
drone U وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
droning U وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
droned U وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
wave form U شکل موج تکراری در نموداردامنه و زمان یا روی لوله اشعه کاتدی
despotic network U شبکهای که بایک ساعت یکنواخت و کنترل میشود
asynchronous U اتصال به کامپیوتر برای دستیابی غیر یکنواخت به داده
corrector U جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
whacked U خسته
played out U خسته
wearies U خسته
blown U خسته
jaded U خسته
washed out U خسته
wearied U خسته
spent U خسته
footworn U خسته
tired U خسته
wind broken U خسته
wearying U خسته
aweary U خسته
weary U خسته
washed-out U خسته
careworn <adj.> U دل خسته
tire U خسته
exhausted U خسته
jadish U خسته
tiredly U خسته
tires U خسته
tiring U خسته
outworn U خسته
ennuied U خسته
pave U [صاف کردن و یکنواخت سازی لبه یا انتهای فرش با قیچی]
corona discharge U تخلیه الکتریکی ناقص در نزدیکی الکترودهای یک میدان غیر یکنواخت
leitmotive U عبارت برجسته وملودی درموسیقی درام واگنر که چنددفعه تکرار میشود موضوع مهم تکراری
leitmotif U عبارت برجسته وملودی درموسیقی درام واگنر که چنددفعه تکرار میشود موضوع مهم تکراری
played out <idiom> U خسته ،از پا درآمده
Recent search history Forum search
2Some of my translations are missing !
1از من خسته شدي؟، نميخوام خستت كنم.
1WHAT IS THE MEANING OF HANANEH
1confinement factor
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
1معنی lead lag compensator
4express, overexpression
1خسته نباشید
1The generator is maintaining its terminal voltage at 1.0 p.u. under voltage regulator action.
2پن مرطوب کننده
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com